پایگاه خبری اعتیاد

کد خبر 4022
۲۲ فروردین ۱۳۹۹ ساعت ۰۴:۳۴
اندازه متن
اختصاصی ادنا/

کمیابی مواد بعد از ماسک و دستکش

امید مساح

بعد از ماسک و دستکش و ضدعفونی‌کننده و...، نوبت به گرانی و کمیابی مواد متعاقب شیوع کرونا رسید. اواخر سال پیش، این موضوع را در گروهی در فضای مجازی مطرح و پیش‌بینی کردم. دوستانی پیشنهاد دادند که یادداشتی در این زمینه بنویسم. آن‌روز در پاسخ ایشان گفتم: شاید به زعم خیلی‌ها در شرایط بحرانی فعلی اصلا موضوع مهمی نباشد. اگر گوش شنوایی باشد، در همان گروه می‌شنود. ولی امروز مجبور شدم حداقل چند نمونه از مشاهداتم را عینا و داستانی نقل کنم. چون این شرایط ممکن است بسیاری از افراد را به مصرف مواد سنگین‌تر و یا روش‌های پُرخطرتر سوق دهد.

اپیزود اول:

چهارشنبه ۶ فروردین ساعت ۱۵:۰۰

تو مرکز پشت کامپیوتر مشغول کار هستم که از نمایشگر دوربین مدار بسته، حضور مردی جلوی آیفون در ورودی ساختمان توجهم را جلب می‌کند. از طریق آیفون پرسیدم چه‌کار دارد؟

پاسخ داد: مرکز ترک اعتیاد؟

گفتم: بله. ولی ساعت کار مرکز از ۴بعدازظهر شروع می‌شود. ضمن اینکه به‌نظرم اینجا پرونده ندارید.

گفت: ممنون و رفت.

چند دقیقه قبل از ساعت ۴ رفتم پایین و در ورودی ساختمان را باز کردم. بعد برگشتم بالا و حفاظ آکاردئونی در ورودی واحد را از داخل بستم و در اصلی را باز گذاشتم تا بتوانم بدون ورود مراجعین، از پشت میله‌ها داروهایشان را تحویل دهم. قبل از عید به بعضی از مراجعین گفته بودم که برای تحویل دارو روزهای ششم و نهم فروردین مراجعه کنند. البته وضعیت کسب و کار اسفندماه باعث شده بود اکثر مراجعین علیرغم امکان گرفتن دارو برای روزهای بیشتر، برای روزهای محدودی دارو بگیرند.

هنوز چند دقیقه از ساعت ۴ نگذشته بود که همان مرد از پله‌ها بالا آمد و از پشت حفاظ گفت: آقای دکتر ساعت چهار شد.

جلو در رفتم و گفتم: بله. ولی شما که اینجا پرونده ندارید! فرمایشتون چیه؟

گفت: من تریاک مصرف می‌کنم. ولی این اواخر تدریجا گرون شد و الان باتوجه به شیوع کرونا، هم خیلی کمیابه و هم خیلی گرون. صد گرم هشتصدهزار تومن! من نمیتونم بخرم. پسرم هم چندجا سر زده، ولی اکثرا نداشتند و اگر هم بود، همین قیمتا! دیگه نمی‌تونم تهیه کنم و تو خونه همه میگن باید ترک کنم. برای من با این سن و سال خیلی سخته. همسایه‌مون آقای فلانی پیش شما میاد و منو اون فرستاده.

بهش گفتم: الان تو این شرایط پذیرش بیمار جدید سخته. چون شما باید هر روز تشریف بیارین و...

حرفم تموم نشده بود که گفت: اگر درمان من با شربت تریاک باشه که سخت نیست! مثل آقای فلانی.

گفتم: درسته شما هم تریاک مصرف می‌کردید، ولی برای تعیین دقیق دوز لازم برای شما باید حداقل چند روز مداوم مراجعه کنید و تو این شرایط مشکلات و موانع زیادی برای این کار وجود داره! البته نشدنی نیست.

خلاصه هرجور که بود با ابتناء کامل بر پروتکل و مقدار بسیار کمی تفسیربه‌رأیِ خودم، طوری که نه سیخ و نه کباب بسوزه، این موضوع را مدیریت کردم.

اپیزود دوم:

چهارشنبه ۶ فروردین ساعت ۱۹:۰۰

صدای صحبت و همهمهٔ افرادی که از پله‌های ساختمان بالا می‌آیند، مرا به جلوی در کشاند. چند نفر از برادران افغان که از ظاهرشان پیداست کارگر ساختمانی هستند به جلوی در رسیدند.

یکی از آنها که از مراجعین مرکز بود، با دیدن حفاظ آکاردئونی گفت: آقای دکتر مگر نگفتید ششم هستید؟ پس چرا تعطیل است؟

گفتم: تعطیل نیست، فقط فاصله‌گذاری اجتماعی شده! حالا چرا همه دوستات هم دنبال خودت راه انداختی؟

گفت: چند شب پیش با بچه‌ها نشسته بودیم که از تلویزیون شما را دیدیم. یهو گفتم عه این آقای دکترِ من است. اینها هم چون تریاک خیلی گران شده و نمی‌توانند بخرند، عزا گرفته بودند که چه‌کار کنند. حالا اینها آمده‌اند که ترک کنند.

بعید می‌دونستم این روزا برنامه‌ای از من پخش شده باشه، به‌همین‌خاطر به شوخی گفتم: کجا؟ تو پایتخت؟

گفت: نه آقای دکتر! تو ماهواره، شبکه بهمان!

گفتم: آهان! حتما از برنامه تلویزیون ایران ضبط کردند. حالا بگو ببینم؛ دوستات هم تریاک مصرف می‌کنن؟ مگه برای شما هم گرون شده؟ همه‌تون سر یه ساختمون کار می‌کنین؟ ضمنا تو که دیگه مصرف نمی‌کنی؟ پس چرا پای بساط اینا میشینی؟

گفت: بله اینا تریاک می‌کشن. تو این یکماه خیلی گرون شده و گیر نمیاد. اون شب دوتاشون پیش من بودند. همه اینجا کار نمی‌کنن. ولی باهم قرار گذاشتن که ترک کنن. من از وقتی از اون زیرزبونی‌ها می‌خورم، اصلا میلی به تریاک ندارم. چون جا نداریم کنارشون میشینم. به اینا هم از اون قرصا بده دکترجان!

دوباره مجبور شدم بگم: الان پذیرش بیمار جدید... . تازه اینها بعضیاشون از اینجا دور هستند و بهتره به یه مرکز نزدیکتر برن. در ضمن درمان با اون قرصهای زیرزبونی شاید برای همه‌شون مناسب نباشه و یا لازم باشه چند ساعت تو مرکز بمونن و چند روز بیان.

خلاصه باز هم بدون تخطی از پروتکل! تا جایی که می‌شد کمکشون کردم که گرونی تریاک باعث رفتارهای پرخطرتر براشون نشه.

اپیزود سوم:

شنبه ۹ فروردین ساعت ۱۸:۵۰

همسایه روبرویی که هیچ سلام‌وعلیکی هم با کسی نداره وارد ساختمون شد. من از دوربین بیرون متوجه شدم. از چهره‌اش به‌هیچ‌وجه به‌نظر نمی‌رسه مواد مصرف کنه. یعنی چیکار داره؟ کلی احتمال به فکرم رسید: حتما طبق معمول جلوی ساختمونشون جای پارک نیست؛ اومده بپرسه که کی میرم تا ماشینش را بزاره جای ماشین من. همزمان با رسیدنش به طبقه اول، منم به جلوی در رسیدم.

بعد از سلام‌ و احوالپرسی گرم پرسید: آقای دکتر! تریاک دارین؟

گفتم: مگه آزاد شده؟!

-: چه میدونم. آخه گفتن شما دارین!

+: شما بفرمایین مشکلتون چیه تا من راهنماییتون کنم.

-: راستش من پدرم بازنشسته است و تریاک می‌کشه. الان چند روزه که هی تو خونه غُر می‌زنه که تریاکش داره تموم میشه. اون یارو هم که زنگ می‌زد واسش بیاره، رفته شهرستان و همونجا مونده. منم از هر کی می‌شناختم پرسیدم، ولی هیچکی نداره. میگن به‌خاطر کروناست. انقدرم گرون شده که اصلا دیگه نمیتونه با حقوق بازنشستگی بخره. بهم گفتن کلینیکهای شما دارین!

این بار مجبور شدم اول توضیح بدم که ما تریاک نداریم و پدر باید شخصا تشریف بیارن تا مشکلات پذیرش بیمار جدید را بهش بگم!

اپیزود چهارم:

یکشنبه ۱۰ فروردین ساعت ۱۵:۵۰

قرار نبود امروز برم. ولی اتفاقات روزهای قبل باعث شد که حدس بزنم از این اپیزودها بازم هست. حدسم درست بود. وقتی رسیدم، جلوی ساختمون به خلوتی قبل نبود. چندتاییشون آشنا بودن، ولی بیشتریاشون نه. بهشون توضیح دادم که اجازه بدن من برم بالا و پشت حفاظ آکاردئونی قرار بگیرم، بعد یکی یکی بیان بالا.

من رفتم بالا، ولی هرچی از پشت میله‌ها بهشون تأکید کردم فاصله‌گذاری اجتماعی را رعایت کنن، نشد که نشد. تا یکساعت بعد اوضاع بدتر هم شد. ظاهرا تو اون محله هرکی مشکل پیدا کرده بود، پُرسون‌پُرسون رسیده بود اونجا. اکثرا مصرفشون تریاک بود، ولی مصرف هروئین هم بینشون بود. اول مراجعین مرکز خودمو راه انداختم. بعد که رفتم سراغ بقیه، داستان شروع شد. همه دارو می‌خواستن و چون همه با هم صحبت می‌کردن، هرچقدر می‌گفتم به این راحتی که اونا فکر می‌کنن نیست، به خرجشون نمی‌رفت. بد برزخی بود؛ از یه طرف سوگندنامه بقراط و از طرف دیگه تعهد به پروتکل! سعی می‌کردم درکشون کنم و تا جایی‌که می‌شه عصبیشون نکنم. ‌خوشبختانه چون آکاردئونی از داخل قفل بود، اون شب به سلامت برگشتم.   

این اپیزودها می‌تونست بیشتر هم باشه. همشونم حکایت از یه چیز داره: گرونی و کمیابی مواد (عمدتا تریاک و هروئین). ولی به همین چهارتا اکتفا شد؛ مثل علت‌های چهارگانه ارسطویی!

پ‌ن: گرانی و کمبود مواد می‌تواند منشاء خیر باشد؛ به‌شرطی که از پیش تمهیدات لازم اندیشیده شده‌باشد.

امید مسّاح، پزشک و پژوهشگر اعتیاد / مرکز تحقیقات سوءمصرف و وابستگی به مواد، دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی



پایان پیام
بازنشر
ارسال نظر