امیر مغنی باشی – مددکار اجتماعی
در پاسخ به نارضایتی و مطالبه مردم، تصمیم گیران و مسئولین دولتی بایستی تدبیری اتخاذ کنند. تاکنون راه حل محوری اتخاذ شده چه بوده است؟ جمع آوری و نگهداری در مراکز اجباری.
اما به دلیل اینکه نگهداری اجباری معتادان متجاهر موقت است (البته شاید اگر بودجه ها نامحدود بود برخی به دنبال ابدی کردن این مدت زمان بودند!)، پس از رهایی این افراد دوباره به همان کوچه و خیابان بازگشته و می گردند. پس راه حل چیست؟
تجارب، شواهد و پژوهش های بین المللی در پاسخ به چنین مسئله ای دو راه حل غالب را گزارش کرده اند.
راه حل اول مدل کشورهای آسیای شرقی و استفاده از اردوگاه های اجباری بلند مدت است. این اقدام هزینه های مالی، بهداشتی، اجتماعی و سیاسی در پی دارد و به همین دلایل هم شاید کشورهای آسیای شرقی اعم از چین، کامبوج، تایلند و ... گرایش به مدل های توسعه یافته تر و انسانی روی آورده اند. می توانید به گزارش سال 2015 دفتر مقابله با جرم و مواد سازمان ملل در این رابطه مراجعه کنید. همچنین این راه حل از نظر احترام به شأن و مقام و کرامت انسانی با مبانی فرهنگی و عقیدتی و باورهای انسانی کشور ما همخوانی چندانی ندارد ضمن اینکه تجاربی همچون جزیره و نگهدرای های سال های قبل نیز خروجی بازتوان کننده و توانبخشی برای گروه هدف در پی نداشته و بنابراین نه اثربخش است و نه کارآمد است.
متاسفانه مغلطه ای که در اینجا حامیان راه حل اول به آن تکیه می کنند این است که طولانی شدن مدت نگهداری معتادان را یک امر علمی و مبتنی بر شواهد و موفق در سایر کشورها می دانند. حال اینکه در متون علمی اگرچه به طولانی شدن مدت مراقبت و خدمات به معتادان بی خانمان اشاره می شود اما این گزاره یک تبصره جدانشدنی نیز دارد که طولانی شدن مراقبت و درمان و بازتوانی بایستی در بستر بازپیوند به جامعه و نه در مکان ایزوله فلان مرکز نگهداری انجام شود. به همین دلیل است که چندین برنامه و سند علمی و اجرایی برای بازپیوند معتادان به خانواده و جامعه در دنیا تدوین و منتشر شده است.
راه حل دوم متمرکز بر مسئله است. به عبارت دیگر باید مسئله اعتیاد را از متجاهر بودن تفکیک کنیم. یعنی باید نظام برنامه ریزی با توجه به محدودیت های موجود، اعتیاد را فاکتور گرفته و تنها به متجاهر بودن بپردازد. البته این امر به نوعی واقع بینی در تصمیم گیری است چراکه بنا به آمار رسمی تعداد معتادان کشور قریب به 3 میلیون نفر هستند و اکنون دولتمردان توان خود را عمدتاً روی قشری از معتادان که معتادان متجاهر هستند (که حدوداً 10 درصد معتادان را تشکیل می دهند) متمرکز کرده اند. بدین ترتیب مسئله ما اعتیاد نیست بلکه بی خانمانی است.
حال به چند آمار توجه کنید. اگر همانگونه که در مطبوعات و رسانه ها از مسئولین مختلف می شنویم محاسبه کنیم حدود 20 هزار معتاد بی خانمان (متجاهر) در استان تهران هستند. برای این گروه هدف ظرفیتی تقریباً برابر با آن امکانات درمان و نگهداری فراهم شده است. اما سوال اساسی که در این بین مطرح می شود این است که با فرض (محال) صفر بودن عود و بازگشت دوباره به مصرف، اگر همه این گروه 20 هزار نفری پاک و عاری از هرگونه مصرف مواد مخدر شوند و 50 درصد آن ها به خانواده بازگردند، چه تعداد ظرفیت برای اسکان 10 هزار معتاد بهبودیافته بی خانمان داریم؟ زیرا اعتیاد آنها حل شده است و بی خانمانی آنها کماکان پابرجاست.
براساس داده های میدانی، کمتر از 200 نفر ظرفیت اسکان برای معتادان بهودیافته بی خانمان در تهران وجود دارد. این وضعیت در سایر استان ها هم کم و بیش بدین طریق است. بنابراین در تحلیل و برنامه ریزی برای گروه هدف معتادان بی خانمان (متجاهر) اگر وزن بی خانمانی از اعتیاد بیشتر نباشد کمتر هم نیست زیرا اگر همین افراد اعتیادشان را ادامه می دادند اما در خانه هایشان و نه در خیابان، برای کمتر کسی مسئله بود.
خلاصه کلام این است که اگر به دنبال راه حل برای مسئله معتادان بی خانمان هستیم قبل از هراقدامی چاره ای برای حل مسئله اسکان آنها جستجو کنیم.