آنچه در روزهای
اخیر در دره فرحزاد اتفاق افتاده، داستان نادر و استثنایی نیست بلکه قاعدهای است
که در مدل شهرسازی نهتنها ایران بلکه بسیاری از کشورهای پیرامونی هم حاکم است.
این قاعده را در کشورهای شیلی، مکزیک، برزیل و سنگاپور هم میتوانید ببینید. حالا
این قاعده چیست؟ «غلبه بر حاشیه».
معمولاً وقتی از حاشیهنشینی سخنی به میان میآید تصور این است که در اطرافواکناف و پیرامون شهر سکونتگاههای غیررسمی وجود دارد و مردم در آنجا در زاغهها زندگی میکنند درحالیکه این تصور درست نیست. کم نیست مواردی که حاشیهنشینها در دل فضاهای داخلی شهر حضور دارند و حجم زیادی را اشغال می کنند. در کشورهای زیادی این وضعیت به چشم میخورد که هند نمونه بسیار خوبی در این زمینه است.
در چنین شرایطی مدیریت شهری چهکار میکند؟ چون زمینهای داخل شهر واجد ارزش است، گروههای حاشیهای که عمدتاً معتادان، دستفروشان و تهیدستان هستند به سمت زمینهای کمتر مرغوب حاشیهای میراند. این روند معمولاً به بهانههای مختلف از جمله پروژههایی که برای طبقه متوسط جذاب است آنقدر ادامه پیدا میکند که این گروههای حاشیهای به زمینهای خلوتتر و کمتر مرغوب بروند؛ از گور، کوه و غار سر دربیاورند. یعنی از جایی سردر بیاورند که برای سرمایهگذاری جذاب نیست.
مثلاً در بوئنوس آیرس، حاشیهنشینها به کنار رودخانههایی راندهشدهاند که کاملاً آلوده است، جایی که هیچ سرمایهگذار عاقلی، سرمایهاش را به آنجا نمیبرد. در بسیاری از کشورهای آمریکای جنوبی، گروههای حاشیهنشین به تپههای اطراف شهرها رفته اند. مثال دیگر برای این شیوه مدیریت شهری، مصر است. در کنار قاهره، شهری وجود دارد که در آن 500 هزار نفر در گورستان زندگی میکنند. یعنی شهر اساساً قبرستان قدیمیای است و مردم در داخل قبرها برای خود آلونکهای کوچکی درست کردهاند و در آن زندگی میکنند. به همین خاطر است که میگوییم، آنچه در دره فرحزاد در حال وقوع است، فرایند استثنایی نیست بلکه قاعدهای در مدیریت شهری است.
در دره فرحزاد چه اتفاقی در حال وقوع است؟ مدیریت شهری به خانوادههای طبقه متوسط [که قدرت مشارکت مالی در حیات شهری دارند یعنی عوارض پرداخت میکنند، پول تراکم می دهند و...] وعده داده است که معتادان کارتنخوابیکه[ هیچ پولی از آنها به مدیریت شهری نمیرسد و] آرامش مردم را سلب کردهاند، جمعآوری کند یا از این منطقه براند و بهجای آنها برایشان اکوپارک راهاندازی کند. ساکنان منطقه خوشحال و راضی هستند. چون هم میتوانند از محیط مفرح اکو پارک لذت ببرند، هم دیگر معتادان بیخانمان در منطقه شان حضور ندارند ضمن اینکه قیمت زمین هایشان افزایش پیدا میکند. واقعا چه چیزی بهتر از این!؟ این وسط همه راضیند و ناراضیان یک عده آدم کاملا بیدفاع کف هرم جامعه هستند که گرفتار آسیبهای بیشتر می شوند، زندگی شان به باد می رود و احتمالا چند نفرشان هم این وسط تلف میشوند. بخشی از آنها در طرح جمعآوری معتادان متجاهر، دستگیر و به مراکز درمان اجباری برده می شوند و بخشی دیگر هم مجبور میشوند آنجا را ترک کنند و به مناطق پایینتر و حاشیهای بروند در نهایت هم گوشه دنجی پیدا کنند که تا اطلاع ثانوی کسی با آنها کاری نداشته باشد؛ اما این فرایند رانده شدن به بهانه اقدامات توسعهای و پروژههای مورد علاقه طبقه متوسط آنقدر ادامه پیدا میکند که در نهایت این حاشیهنشینها به جایی بروند که اساسا برای سرمایهگذاری جذاب نیست؛ بنابراین گورخوابی، کوه خوابی، غارخوابی، پدیدههای استثنایی نیستند بلکه از ذات قاعده «غلبه بر حاشیه» متولد می شوند.
چه میشود که مدیریت شهری به راحتی این اقدامات را انجام میدهد؟ مدیریت شهری دست می گذارد روی منطق سرمایه که اتفاقا طبقه متوسط آن را خوب میفهمد و به این ترتیب در اتحاد با طبقه متوسط، حاشیهنشینها که مازاد شهری هستند را از شهر میراند.قاعده «غلبه بر حاشیه» از منطق سرمایه نشات می گیرد؛ مدیریت شهری نئولیبرال است و نئولیبرالیسم هم یعنی استیلای کامل منطق سرمایه.
امیرخراسانی، جامعه شناسمنبع: روزنامه شهروند
پایان پیام