پایگاه خبری ادنا

کد خبر: 2101 تاریخ خبر: ۱۳۹۶-۰۱-۲۶


خوانش های معرفت شناختیِ تاریخی از الگوهای نظری اعتیاد


الف) دو خوانشِ معرفت شناختی

  تامس کوهن، فیلسوف تاریخ گرای علم، برای توصیف فرایند تاریخ علم و چگونگیِ پیدایش انقلاب های علمی الگوی دیدمان (Paradigm) را به کار می گیرد. از دیدگاه او، هر دوره ی علم با مرحله ای «پیشا دیدمانی» آغاز می شود. در چنین دوره ای هنوز روش شناسیِ ثابتی دیده نمی شود و هیچ کدام از مرجعیت های علمیِ تایید شده دست بالا را ندارند و بیشتر تکثری از آیین هایِ رقیب هستند. نتایج فعالیت های علمی پژوهشگران  ناسازگار با یک دیگر است و این نا یکپارچگیِ عملی به انتقاد از فرضیه هایِ هم می انجامد. اما این مجادله بر سر اصول ، معطوف به نظریه پردازان است و نه جهان بیرونی. حتی هنگامی که در هر حوزه، نظریه ی واحدی وجود دارد تفسیر واحدی از آن نظریه وجود ندارد؛ و میان آن ها هم رایی بر سر دستاوردها، روش ها، مسئله ها و راه حل ها دیده نمی شود.مشاهده هایی که با نظریه هر گروه، ناسازگار باشند با شیوه های موردی (ad hoc) توضیح داده می شوند و یا اینکه نادیده انگاشته می شوند.

  پس از چنین دوره ی آشفته ای، عصری فرا می رسد که کوهن آن را «علمِ بهنجار» (Normal Science)   می نامد: دیدمانِ یگانه ای بر هر حوزه ی از علم فرمانروا می شود. علم بهنجار در چنین عصری، همچون متون مقدس در کتاب ها و درس نامه های علمی جای می گیرد تا نوآمدگانِ نسل جدیدِ علم بدانند که باید به چه چیزهایی بیاندیشند. در چنین فرایندی، دانشجویان همان الگوهایی را فرا می گیرند که استادان شان آموخته اند. چنین فرایندی تضمین می کند که مخالفتی بر سر اصول میان آنان پیش نیاید. آن ها به آیین نامه های یکسان برای تشریح، به "آرمان های یکسان در باره نظم جهان بیرونی"، و به قواعد و معیارهایی یکسان برای فعالیت علمی پای بندند. کوهن می گوید پای بندی هایی از این دست، پیش نیاز علم بهنجار است. از این رو چنین دیدمانی نه تنها مورد پرسش جدی قرار نمی گیرد بلکه به کسانی که در چارچوب آن کار می کنند اعتبار می بخشد. در این گونه دوره ها مقوله های بنیادین، نادیده انگاشته می شوند چرا که پیش فرضِ این گونه از دوره های فعالیت علمی، «تعطیلیِ نسبیِ عقل» است. بدین ترتیب، جهت پرسش ها بیش از این که رو به سوی نظریه پردازان باشد، متوجه جهان بیرونی می شود و مشکلات، به عنوان ناکارآمدیِ دانشمندان و چیستان هایی علمی پنداشته شده و به حساب نارساییِ دیدمان گذاشته نمی شوند. 

  به عکس، دوره های «بحران» با مشکلاتی مشخص می شوند که بازتاب منفی آن ها متوجه خودِ دیدمان است. پیش از گذار به دیدمان نو معلوم شده است که دیدمان کهنه به شکل های گوناگون دچار مشکل شده است. صورت مشکل، از ناکارآمدیِ چیستان های علم بهنجار به اشکال در «چه باید کرد؟» هایِ دیدمان کهنه تغییر می یابد. این فرایندِ فزاینده تا آن جا پیش می رود که به از کار افتادگیِ فعالیتِ حلِ چیستان می انجامد. یکی از نشانه های بحران، پیدایش نمودهایی مانند تکثیر نسخه های نظری ست که دوره ی پیشا دیدمانی را ویژگی می بخشند. در راستایِ کوشش برای پرداختن به مشکلاتی که دیدمان را به ستوه آورده اند، نظریه ها تکثیر می شوند. و در منتها درجه ی این وضعیت، تعداد نسخه های یک نظریه به تعداد دانشمندانِ پیشرویی ست که روی آن کار می کنند. مقوله هایِ بنیادین از نو کشف می شوند به این امید که بینشِ بنیادینِ نوینی به ارمغان آورند. هسته ی استوارِ توافقی که به علم بهنجار هویت می بخشید، سست می شود و بحران، به «انقلابی علمی» می انجامد.

  پل فایرابند، دیگر فیلسوف علم، تصویر کوهن را از تاریخ علم در این گزاره خلاصه می کند: «علم بهنجار، یگانه انگار (Monistic) است؛ بحران ها، کثرت باورند (Pluralistic).» فایرابند با بخش اصلیِ این توصیف موافق است اما در نتیجه گیری، سویه ای مخالف با کوهن بر می گزیند: کوهن تمایل دارد که علم بهنجار را مطلوب بشمارد و از نگاه او، بحران ها یا انقلاب ها تا زمانی مطلوب اند که به علم بهنجار بیانجامند. در واقع، اساسا کانون اختلاف اصلی فایرابند با کوهن علم «بهنجار» است. یعنی دوره ای که در آن فرضیه های بنیادیِ دیدمانِ مسلط در هر رشته علمی، معتبر انگاشته می شوند و با چیرگی بر کوشش های علمی، آنان را سمت و سو  می دهند و جهت پژوهش ها به سوی حل مشکلات بیشتر انضمامی و کمتر نظری است. کوهن، هواخواهِ الگویِ تکْ دیدمانی ست و آن را شرط گسترش علم می داند.

  فایرابند در مخالفت با کوهن، با استدلالی متقاعد کننده بر این باور بود بحران هایی که به فرمانرواییِ یک دیدمان پایان می دهند به تعاملِ فعالِ نظریه های ناسازگار (و دیدمان های گوناگون) در هر زمینه علمی بستگی دارند. او بر این نکته انگشت می گذارد که کوهن اگر می پندارد علم بهنجار، یک پارچه است؛ نمی تواند توضیح دهد که نظریه های رقیب از کجا سر بر می آورند. از نگاه فایرابند، چندگانگیِ نظری و دیدمانی شرط پیشرفت علم است.

ب) سیاست گذاری اعتیاد به روایت تاریخ


  جدول بالا اگر چه همه رویدادهای این حوزه را در بر ندارد و تنها به یادآوری برخی رخدادهای مهم بسنده کرده است، اما می توان با چیدمانی بر پایه خوانش های معرفت شناختی - که در بالا آمد- تصویری دیگر برساخت: به نظر می رسد روند سیاست گذاری حوزه اعتیاد در جهان، در آغاز، تصویری موزاییکی و بدون پیوند با یکدیگر در کشورهای گوناگون دارد. اما در گذار زمان، و به آرامی، به نقطه ی تعادلی جهانی می رسد و پس از  یک دوره ثبات، دوباره با روندی موزاییک وار دچار گونه گونی می شود. بر این پایه، تصویر برساختی را می توان به شکل جدول زیر نمایش داد:

برای تفسیر این جدول، توضیح چند نکته ضروری ست:

۱) زمان بندی جدول بالا می تواند هر گونه شکل دیگری به خود بگیرد: می شود فرض کرد که آغاز هر دوره ای می توانسته زودتر یا دیرتر باشد؛ اما در اصلِ نتیجه گیری این بحث، تغییری ایجاد نمی کند. به سخن دیگر، روشن است که در بازخوانی تاریخ می توان چیرگیِ دیدمانیِ متفاوتی را در هر بازه زمانی قراردادی، نشانه گذاری کرد.

۲) دوره نخست با چیرگیِ دیدمانِ هنجار انگاری مصرف مواد تعریف می شود. هر چند می توان به دلیل روند نامتوازن و موزاییک وارِ سیاست گذاری ها در کشورهای گوناگون، نمونه هایی ناهمخوان را در سرزمین های گوناگون بر شمرد اما به عنوان قاعده ای جهان شمول، دیدمانِ  بهنجار پنداشتنِ مصرف مواد در این بازه زمانیدر جوامع بشری ، روی هم رفته دست بالا را دارد.

۳) دوره دوم، آغاز فرمان رواییِ اخلاق باوری، در قالب سیاست گذاری حوزه اعتیاد است: بسیاری از کشورهای جهان پذیرفته اند که مصرف، خرید و فروش مواد کاری نارواست و برای تعذیر این گناه، قانون های فراوانی وضع کرده اند. (کلیسا و وکلا، در ائتلافی ناگزیر اما خوشایند، رهبری این دوره را در دست دارند)

۴) دوره سوم، دوره ورود صنعت پزشکی و داروسازی به این بازار بکر و جذاب است: بیماری انگاریِ مصرف مواد (اما نه خرید و فروش)، دیدمانِ چیره یِ این بازه زمانی ست. صنعت روانشناسی نیز، گر چه دیر هنگام، اما در گوشه ای از این میانه جای می گیرد و علم در این حوزه ها، پا به پایِ بازار، پیشرفتی پر شتاب می یابد.

۵) می توان منطقه ای خاکستری را در گذار از هر دیدمان به دیدمانی دیگر نمایش داد: این لحظه های گذار را می توانیم از گونه ی وضعیت پیشادیدمانی بیانگاریم. وضعیتی که چیرگیِ دیدمان پیشین، دستخوشِ نابسامانی است اما دیدمان نوین هم هنوز دست بالا را نیافته است.

ج) وضعیت کنونی

هنوز دیدمانِ بیماری انگار، فرمان رواست. اما این فرمانروایی، به سان نیمه طلاییِ دوم قرن بیستم نیست. پرسش هایی پیش آمده که پاسخ آن با الگویِ بیماری انگاشتنِ اعتیاد، پیش نمی رود:

۱) با الگویِ بیماری نمی توان، برای نمونه، ائتلاف راهبردیِ رفقای کمونیست توپاک آمورو (پرو) و برادران القاعده (افغانستان) را در کار نارکوتروریسم توضیح داد. هیکلِ اقتصادی اعتیاد بزرگ تر از آن است که به قبای تنگ پزشکی درآید.

۲) نگرش کاهش آسیب، گر چه نوزادِ دیدگاه بیمار انگاری بود اما در دامان شیک و پاکیزه ی پزشکی پرورش نیافت و اکنون جوجه اردک زشتی ست که به طور فزاینده ای هویت خود را در حقوق محوری جستجو می کند و دایه اصیل آن، نه دولت ها و نهاد بهداشتی درمانیِ آن ها، که سازمان هایِ مردم نهاد است.

به این ترتیب، در تصویری کلان، جهت پرسش ها بیش از این که رو به سوی مصرف کنندگان مواد باشد، که بتوان با حلِ چیستان های مولکول/ گیرنده یا شناختی/رفتاری، به آن ها پاسخ داد؛ متوجه نظریه پردازان شده و نشانه ای از نارساییِ دیدمان به شمار می آیند.مشاهده هایی که با نظریه هر گروه از نظریه پردازان، ناسازگار باشند با شیوه های موردی توضیح داده می شوند و یا نادیده انگاشته می شوند.

آیین هایِ رقیب، فراوان شده اند به گونه ای که در پیوستاری بلند می توان آن ها را جای داد: پیوستاری که یک سرش را هنوز اخلاق باوران و جرم انگاران، و سر دیگرش را جرم زدایان و هواخواهانِ آزادسازی برساخته اند و بیمار انگاران و کیفرزدایان نیز در این میانه جای گرفته اند. درون هر کدام از این دیدگاه ها نیز، تعداد نسخه های یک نظریه به تعداد نظریه پردازانِ پیشرویی ست که روی آن کار می کنند.

هسته ی استوارِ توافقی که در نیم قرن گذشته به علم بهنجارِ بیمارانگاری هویت می بخشید، سست شده است.

ما چه هوادارِ الگویِ تک دیدمانی و تکنوکراتیسمِ محافظه کارانه ی کوهن باشیم و چه دل به کثرت باوری و آنارشیسمِ انقلابیِ فایرابند سپرده باشیم، از منظر مشترک هر دو که به روند کنونیِ اندیشه ورزی در حوزه اعتیاد بنگریم باید دریابیم که در آستانه ی وضعیتِ پیشا دیدمانیِ (و یا به قول رفقای پیشین، وضعیتی پیشا انقلابیِ) نوینی هستیم.

دکتر محمد بینازاده، پژوهشگر اعتیاد