پایگاه خبری ادنا

کد خبر: 372 تاریخ خبر: ۱۳۹۴-۰۶-۰۱


اذعان به ارزش افزوده معتادان، چاره‌جویی است یا ناچاری؟


مصاحبه استاد ارجمند جناب آقای دکتر بینازاده تحت عنوان معتادان برای کشور ارزش افزوده ایجاد می‌کنند، حاوی نکات جالبی بود که سؤالاتی را برایم مطرح ساخت. طرح این پرسش‌ها و مطالبی مرتبط به آن، نقدنوشته‌ای است در کمال احترام، بر بخشهایی از این مصاحبه. منظر اصلی به این مصاحبه، پیام‌هایی است که در بطن آن، تازه‌کاری چون بنده و جمعیت عمومی را دچار تردید و درک ناصواب می‌کند.

تحلیل و تشریح رخدادهای اجتماعی، منفک از قانون علیت نیست، گرچه ممکن است چندعلتی باشد. تبعات یک رخداد که منجر به مطابقت جامعه با واقعه می‌شود، گرچه در تشدید یا تخفیف آن پدیده موثر است، لیکن از علل و عوامل اولیه آن نیست و روال‌شدن یک پدیده به سبب نیازهای متقابل و تعاملی جامعه، نمی‌تواند این نیازهای متأخر بر مقدمه را، جزو علتهای معلول و نیاز اولیه جامعه قرار دهد. به بیان ساده‌تر، منافع ثانویه تطابقی (همچون کسب درآمد مبتلایان به اعتیاد در محیطهای کار سخت و بهره‌مندی کارفرما و جامعه) حاصل از پدیده‌ای مذموم چون اعتیاد، علت‌العلل بروز پدیده و در اینجا مشخصا اعتیاد نیست و لزوم و منفعت قطعی آن را استدلال نمی‌کند؛ بلکه تغییری اجتماعی است که عمومیت یافتن آن از کاهش آسیب و افزایش بهره‌وری تعاملی‌تطبیقی حاصل شده است. پُر واضح است که تصور ایدئالیستیک از نبود مطلق این پدیده شوم، با هر مبنای سنجشی، مطلوب‌تر و مفیدتر است؛ هم برای فرد و هم برای گونه (جامعه). مطمئن نیستم که متن مصاحبه با چه حد از دقت و صحت، منظور نظرِ دکتر بینازاده را منتقل کرده باشد و این نوشتار، انعکاسِ اختلاف نظر بنده با برداشت بنده از بخشهایی از این مصاحبه است.

به‌نظر می‌رسد ناتوانی در حل معضل اعتیاد، منجر به نوعی پذیرش این پدیده و تغییری ناگزیر در دیدمان موضوع می‌شود. پدیده‌ای که بر بستری از اسباب و عوامل دیگر شکل گرفته و برخی از مبتلایان آن گریزی از تن دادن به بعضی تبعات آن ندارند. مستدل و موجه ساختن این تبعات، بدون شواهد علمی و اثبات‌شده، ورود به دالانی تاریک و منتهی به محلی نامشخص است. واقعیت‌انگاری تنها بر اساس دلایل کاملا واقعی و شفاف و بدون توجیهِ گمانه‌ای، گرچه موجب کندی گذار از اخلاق‌محوری به واقعیت‌محوری است، باعث فهم بهتر و واقعی‌تر یک پدیده و تصمیم‌گیری کاملا آگاهانه به پذیرشِ تغییرِ رویکرد به آن، از سوی جامعه است. این شفافیت بهانه کج‌فهمی از صورت مسئله و سلب مسئولیت از راه حل اتخاذشده و فرافکنی‌های احتمالی بعدی را مانع خواهد بود. یعنی پرهیز از سعی بر توجیه تصمیم به هر قیمت، به قصد جلب موافقت همهٔ تصمیم‌سازان. مبادا که بعدها به یک‌سویه نشان دادنِ قضیه متهم شویم.

اضطرار به عبور از حدود و هنجارها و وضع قوانین جدید و موردی در مصرف مواد، ورود به طیفی نسبی است که ممیزی بین طول موجهای مختلف آن و توجیه لزوم یکی و منع دیگری و کنترل تفسیرها و قرائت‌های گونه‌گون آن را مشکل می‌سازد؛ خصوصا در جامعه ما، با وجود بستر متعارضی از سنت و مدرنیسم و شکافهای عمیق نسلی، فرهنگی، جغرافیایی، اجتماعی، اعتقادی و...، ارائه توجیه واحدی از دلایلِ تصمیمات این‌چنینی و قبولاندن آن بسیار چالش‌برانگیز است. به اینها اضافه کنید دیوار بلندی از بی‌اعتمادی و بدبینی که متعاقب گودبرداری عمیقی از سرمایه‌های سازنده اجتماعی، پِی‌ریزی شده است. دیواری که بر شالوده مستحکمی از ضدارزشهایِ ارزش‌نما استحکام یافته است؛ همچون: ریاکاری و تظاهر به‌جای صداقت، تلازم و تقید، نمایش به‌جای نیایش و بسیاری از این دست. در این وضعیت، آیا اکثریت جامعه بلوغ ادراک این نوع نگرش و جنبه پذیرش اجرای آن و عدم سوءاستفاده و قانون‌گریزی را دارند؟ اختلاف زاویه و وسعت دید نخبگان و قاطبه مردم، قابل توجه است و در غالب موارد، علی‌رغم تلاشهای بسیاری که در جهت سرعت دادن و در پیِ خود کشاندن‌ِ عامه مردم انجام می‌شود، پاهای کم‌توان و قدمهای سنگین جامعه را گریزی از اقتضا و حرکت بطئیِ خود نیست و تنها افسوس و حسرتی است که برای نخبگان از هدررفت موقعیت یا امکان تغییر می‌ماند. به همین دلیل است که معمولا تغییر باورها و نگرش اجتماع نسبت به یک حکم، جامعه‌شناس و جرم‌شناس و نخبه و... را متقاعد و ملزم به زمان تلاش و تغییر برای حکم و قانون مذکور می‌کند. اقدامی که پایه و موعد آن، درک و خواسته جامعه است. تحولات اجتماعی خودجوش نیز در طول تاریخ معمولا متعاقب خواست جمعیِ مردم رخ داده، درحالی‌که نخبگان پیشتر آن را توصیه و پیش‌بینی کرده بودند. هنوز اکثریت جامعه ما بیمار بودن معتاد، درمان بودنِ درمان نگهدارنده، طولانی بودن فرایند درمان و... را نپذیرفته‌اند. این ناباوری حتی در میان مسئولین، درمانگران، مبتلایان و خانواده آنها نیز وجود دارد. در این صورت، آیا شرایط، برای چنین تحولی مساعد است؟ مطمئن نیستم اگر به آنها بگوییم که معتاد بیمار نیست، بلکه جناب اقتصاد بیمار است، بهتر متوجه شوند.

معمول‌ترین تجربه‌ای که در این زمینه در دنیا رخ داده است، تفکیک میان انواع مواد مصرفی از حیث شدت آثار و اعتیادزایی آنهاست که منجر به قانونی‌سازی و جرم‌زدایی مصرف گروهی از آنها منسوب به مواد سبک شده است. صرف‌نظر از دلایل و شرایط خاصِ بومی در نضج چنین تجاربی در دیگر کشورها (که در مصاحبه نیز نام برده شده‌اند)، عدم اعتقاد به چنین رویکردی درباره گروه دوم مواد، یعنی مواد سخت یا سنگین قابل تأمل است؛ موادی که در محیط‌های کار مورد اشاره در کشور ما بیشتر مورد مصرف قرار می‌گیرند. گرچه مطالعاتی در دست است که نشانگر وقوع بیشتر اتفاقات و حوادث کار و رانندگی و ارتکاب جرم و خشونت، حتی با مصرف مواد سبک است. ضمن این‌که زمینه‌ساز گرایش به مصرف مواد سنگین می‌باشند. البته در رد اعتقاد به «مصرف مواد سبک؛ دروازه ورود به مصرف مواد سنگین‌تر» چنین بیان می‌شود که مثلا در آمریکا تعداد بسیاری مبادرت به مصرف مواد سبک می‌کنند؛ حال آنکه تنها کمتر از ۴٪ مردم آن مصرف‌کننده مواد سنگین هستند؛ لذا این موضوع صحیح نیست. در برابر این استدلال قابلِ ذکر است که اولا برعکس این نگاه نیز ممکن است. به این ترتیب که اکثر مصرف‌کنندگان مواد سنگین، پیش از آن، مصرف مواد سبک را تجربه کرده‌اند. دوم این‌که دسترسی و قیمت مواد سنگین در کشور ما، با کشورهای مورد استناد بسیار متفاوت و مخدوشگرِ چنین مقایسه‌ای است.

استفاده از مصرف‌کنندگان مواد در مشاغل سخت، تشابهات و البته تفاوتهایی با استفاده از مهاجرین در این کارها دارد. یکی از آنها (مطمئن نیستم تشابه یا تفاوت) در نوع نگاه ابزاری به این دو گروه است. مصرف مواد برای عده‌ای، تسهیلگری در تحمل شدائد این محیطهای کاری و بی‌خیال شدن است؛ ولی این مصرف صرفا به دلیل کسب این تحمل نیست که اساسا مصرف‌کننده همه چیز با مصرف برایش گذرا و گاه جذاب یا جذابتر است و درصورت مصرف، حساسیت کمتری نشان می‌دهد؛ حتی زندان. حتما نظرات بیمارانی را که قدرت انتقال خوبی داشته‌اند شنیده‌اید. همه چیز از دریچه سوراخ سنجاق (کنایه‌ای از مصرف تریاک و بعدها کراک و استعاره برای هر نوع مصرف مواد قدیمی و جدید) قشنگتر است. بخشی از صدای بلند فکر کردن آنها چنین است (این عبارات عینا نقل به مضمون‌های متداول ذکر شده تا تفسیر شخصی قلمداد نشود):

«امشب مهمون میخواد بیاد؛ یه حَب گنده‌تر می‌چسبه».

«امشب فوتبال داره؛ یه بست چاق‌تر می‌چسبه».

«شام میخوایم بریم بیرون؛ یه سیگاری حشیش تپل‌تر بچاقم واسه کره‌خوری».

«اوه اوه! کلی کار دارم؛ یه پایپ کف‌پُر».

«این فیلم خیلی باحاله؛ نشئه کنم توپ، آمپر بچسبه بالا».

«حالم گرفته است؛ چند راه کفی اضافه‌تر برم سر و ته خط، راه داره».

گرچه سالهای متمادی مصرف، تدریجا موجب تضعیف این اثر انگیزشی و اصوات این افکار می‌شود. مصرف در محیط کارهای سخت نیز تا حد زیادی از همین جنس است و «سختی کار نیز تاحدی تو نشئگی خیالی نیست». توجیه و استدلال نیاز به مصرف در مشاغل سخت، درواقع حکایت داستان به روایتِ مصرف‌کننده است. نقد اصلی نیز همین است. شاید طبق نظریه بازیها و مدیریت واقع‌نگر و بهره‌وری مجبور به پذیرش رویکردهای (فعلا) نامتعارفی شویم، ولی علاوه بر لزوم زمینه پذیرش جمعی آن، در توجیه آن، بر اساس واقعیت‌محوری این رویکرد، استناد به نظر مصرف‌کننده واقعی‌تر است. یعنی به‌جای تایید اثر بهبودی مصرف مواد بر لرزش دست و تسلط بر مهارت، مطرح شود که مصرف‌کننده چنین اعتقادی دارد یا استفاده از مصرف‌کننده مواد در این کار، مستلزم و وابستهٔ مصرف اوست.

مواردی از این دست یا مورد تردید از جهات دیگر که ممکن است موجب سوءبرداشت شود، در مصاحبه به شرح زیر بیان شده است:

آیا منظور علت اعتیاد است؟ یعنی اکثر کارگران در محیط کار معتاد می‌شوند؟ کارِ زیاد معتادکننده است یا اجبار به آن، به دلیل کمبودها و نقصان‌های دیگر؟ آیا زمینه و استعداد آن را دارند؟ اگر زمینه و استعداد دارند، آیا در انتخاب و جذب نیروهای چنین کارگاههایی، گزینش کارشناسانه و تخصصی و علمی صورت می‌گیرد تا افراد مستعد جذب نشوند؟ آیا مطالعات پیش‌بینی‌کننده گرایش به اعتیاد و رفتارهای پرخطر تنها مقاله است و کاربردی نیست؟ یا معتاد شدن کارگر مهم نیست؟ آیا درصورت امکان چنین غربالگری، انجام آن، محروم کردن آنها از کار است و برای آنها مفید نیست؟

آیا افزایش تمرکز و کنترل دست از اثرات مصرف مواد است؟ همه مواد یا برخی از آنها؟ در مورد مواد شایع مصرفی امروز کشور صادق است؟ این آثار چه مدت وجود دارد؟ آیا بیشتر رفع عدم تمرکز و کنترل در این افراد نیست؟ آیا نتایج اخذشده از مطالعات بی‌شماری که کاهش تمرکز و حافظه، افت قوای شناختی و تحلیلی، کاهش دقت و ادراک بصری، افزایش زمان واکنش، افت کارایی در عملکردهای چندگانه و ترکیبی، کاهش توانایی و مهارتهای ظریف حرکتی و کنترل دست و... ناشی از مصرف اکثر انواع مواد، حتی پس از مدت زمانی نه‌چندان طولانی از مصرف، اشتباه است؟ این اشکال حتی در مورد مصرف کوتاه‌مدت آمفتامین‌ها نیز نسبتا نشان داده شده است.

آیا مصرف مواد علت آن است یا معلول آن؟ پیام این نظر برای بیکاران و تنگدستان چیست؟

نسبت به چه کسی؟ اکثریت مردم؟ آیا ناشی از افزایش توانایی آنها نسبت به دیگران است یا اجبارشان؟ نسبت به چه زمانی؟ خماری؟ به چه قیمتی؟ به بهای چشم‌پوشی از سایر جوانب در عرض و متعاقبا در طول زندگی؟

بسیار عمومیت؟ امانت واژه‌ها و خدشه معنایشان!!

بله. در بسیاری از مشاغل و ادارات و کارخانجات و... افراد مصرف‌کننده مواد وجود دارد و بسیاری از آنها نیز با تلاشی چشمگیر و گاها خودفرسایی مشغول به کار هستند. این تلاش چشمگیر آیا (تنها؟ و همیشه) ناشی از اتصاف به پشتکار به واسطه مواد است؟ چقدر مسائل دیگر موجب آن است؟ مسائلی مانند: به‌علت مصرف مواد و احساس نقطه ضعف داشتن، سعی در جبران و بهانهٔ موأخذه ندادن هستند. به‌علت زمانهایی که صرف دست کشیدن از کار و گریز به مکانی دنج جهت کشیدن سیگار و مصرف مواد و... می‌کنند. در صورت مهیا بودن شرایط مصرف، زودتر از بقیه آمده و غالبا علاقه و برنامه خاصی برای اوقات فراغت و زودتر رفتن ندارند. نیاز مالی. کم‌کاری فرصت‌طلبانه دیگران و مثالهایی از این دست.

یا مجبورند با مصرف مواد رانندگی کنند؟ واقعا مصرف مواد موجب رانندگی بیشتر می‌شود؟ آیا جز این است که عمدتا تریاک در این مورد به‌طور سنتی برای رانندگی مسیرهای شب‌رو موثر و معمول بوده است؟ آن هم در اوایل مصرف؟ و بعد از مدتی نه‌چندان طولانی اکثرا محتاج مصرف هستند تا بتوانند بخوابند؟ آیا همان اوایل مصرف نیز چرت نشئگی و بیخوابی آن توام نبوده و بعد از چند ساعت شروع خواب خماری؟ آیا جز این است که روز به جبران شب می‌خوابند؟ آیا دامی ناشی از انتخاب یا اجبار استفاده از موقعیت شب‌کاری نیست؟ چند درصد از رانندگان تاکسی و... که هنوز تریاک مصرف می‌کنند جوان هستند؟ چه تعداد راننده هروئینی با مداومت در کار می‌شناسید؟ چند درصد از حوادث رانندگی ناشی از مصرف مواد است؟ بی‌خوابی شیشه هم که بسیار کوتاه‌مدت است و با وقفه مصرف خوابی سنگین در پی دارد. گریز از این خواب هم توسل به مصرف مکرر و افراطی است که سیکلی معیوب از عوارض و مشکلات و کاهش عملکرد و راندمان و قهقراء را رقم می‌زند.

ادا و اطوار است یا نظری منبعث از ندانستن و درنظر نداشتن زحمات معتادان در مشاغل سخت؟ و نظری مطابق بازتاب نمود بیرونی معضل؟ آیا همه نظرات عوام در هر مسئله‌ای این‌طور تعبیر می‌شود؟ می‌توان انتظار داشت که همه مردم در همه مسائل نگاه و نظری تخصصی و کارشناسانه داشته باشند؟

قادر یا راضی؟ آیا افراد غیرمصرف‌کننده‌ای هم‌زمان در آن کارها نیستند و همه معتادند؟ اگر هست، آیا قادر بودن آنها به انجام کار سخت، ناشی از نیاز آنها یا انتخاب سود بیشتر، متعاقب ارزیابی از موقعیت‌های زندگی‌شان نیست؟

آیا معنای این جمله با ]جامعه از پذیرش مشاغل سخت توسط معتادان بهره‌مند است[ یکی است؟ آیا ممکن است نتیجه‌ گرفت که اعتیاد برای همهٔ کشورها ضروری است؟ آیا گروههای دیگر آسیب‌دیدهٔ اجتماعی که به‌واسطهٔ فقر، بیکاری، مهاجرت، حاشیه‌نشینی، ناملایمات خانوادگی، عدم تحصیل و... از سطح رفاهی‌اجتماعی پایینی برخوردارند، درصورت نبودِ اعتیاد، جایگزینِ این مجبورترین‌گروه (بخشی از مبتلایان اعتیاد) نمی‌شدند؟ آیا وابستگی و اعتیاد آنها، برگ برندهٔ آنها و جامعه است؟ پذیرش این مشاغل آیا از روی اجبار و ناشی از تنزل توقعات شخص، به دلیل ناتوانی‌های تحمیل‌شده اجتماعی و خودمسبب و یا ابتلا به اعتیاد نیست؟ آیا استدلال و توجیه این مصرف و آزاد و علنی‌سازیِ ناچاری از وابستگی صنایع به این پدیده، محق دانستنِ خود، از سوی این کارگران و افزایش توقعات کارگران و در نتیجه کاهش مزیت اقتصادی آنها را باعث نخواهد شد و در تعارض با این عقیده نیست؟ آیا در تعادلی از عرضه و تقاضا و قیمت، کار معمولا کننده خود را (آن‌هم در کشوری چون ما با بیکاری زیاد)، حتی از بین مهاجرین نمی‌یابد؟ طبیعی است به‌علت وجود رقابتی منفی که ناشی از نیازها و توقعات پایین برخی گروهها همچون افراد فقیر، بیماران یا مستعدان اعتیاد و مهاجرین خارجی است، پیشنهاد کارفرما گروههای دیگر را کمتر ترغیب می‌کند. ضمن اینکه مشخص نیست برآیندِ بهرهٔ چند سال ارزان‌تر کار کردن معتاد نسبت به غیرمعتاد، در برابر بار مالیِ سایر سالها اعتیادِ او، چگونه محاسبه شده که مقرون به‌صرفه است. ظاهرا بخش صنعتی متمتع و بخش درمان و سلامت و حمایت اجتماعی (اگر باشد) متضرر است. 

علاوه بر نیاز و اجبار، عوامل دیگری از خصوصیات زیستی‌روانی‌اجتماعیِ مبتلایان به اعتیاد، در پذیرش مشاغل سخت از سوی آنها موثر است. به‌عنوان مثال، افرادی که ارتباطات اجتماعی بهتر و موثرتر داشته و تعلق به خانواده و اطرافیان و جامعه بیشتر دارند، بدلیل این مهارت و احتمالا مهارتها و توانایی‌های دیگر (حتی علی‌رغم اعتیاد)، معمولا در شهر فرصت شغلی مناسبی بدست می‌آورند و در غیر این‌صورت هم، کمتر راضی به کار در محیطهای کاری دور از خانواده می‌شوند. برعکس افرادی که انزواطلب بوده، ارتباطات و مشارکتهای اجتماعی ضعیفی دارند و تعلق خاطر زیادی به خانواده و... ندارند، حضور در محیطهای کار دور از شهر و خانواده‌شان را بهتر می‌پذیرند. یعنی شاید این خصوصیت در درصد قابل توجهی از کارگران و کارمندان مورد بحث، خصوصا در سطوح پایین تا میانه مشاغل وجود داشته باشد. قوانین سنتها و رسوم، از طریق خانواده، همسایه، اطرافیان و بخشهای مختلف جامعه فرد را کنترل می‌کند و هرچه تعلق به این واحدها بیشتر باشد، کنترل‌پذیری بیشتر است. کنترل و نظارت اجتماعی ابزار مهمی در مصون داشتن افراد از آسیبهای اجتماعی است. دلبستگی، تعهد، خودکنترلی و قانون‌پذیری در جامعه از عوامل محافظت کننده اجتماعی مهم است و هرچه فرد نقش و مسئولیت و ارتباطات بیشتر اجتماعی می‌یابد، تاب‌آوری او نیز بیشتر می‌شود. برعکس هرچه این خصوصیات کمتر باشد، اعتیادپذیری شخص بیشتر می‌شود و البته تمایل شخص به دوری از اجتماع و خارج از دید بودن و اعزام به محیط کار دور از شهر و خانواده نیز بیشتر. درواقع و متاسفانه از باب عوامل اجتماعی موثر بر اعتیاد، افراد مستعدتر به این محیطهای کاری و شاید مسلخ می‌روند.

شاید در حال حاضر رویکرد اقتصادی مجبور باشد به کاهش آسیب مصرف کننده مخدر با استفاده از داروی نگهدارنده و برای محرکها هم راه‌کارهایی مثل مرخصی اجباری و برگشت به شرط عدم مصرف و... اکتفا کند. آمادگی جامعه برای تغییر نگاه به مبتلایان به اعتیاد در مشاغل سخت، همچون قهرمانی ملی بسیار مورد شک است. در حالی جامعه باید این تصور را باور کند، که از سوی دولت و اقتصاد نگاهی متناقض و ابزاری به این افراد را شاهد است. نگاهی که تلویحا حاکی است، حال که فرد معتاد قادر به عدم مصرف نیست، به مشاغل سخت آمده تا هم آزادانه مصرف کند و هم خرج مصرفش را درآورد و هم راهگشای برخورداری از مواهب اقتصادیِ کسب شده برای سایرین باشد و به مضامین ایثارگری حک شده در اذهان عمومی تشبیه شود. البته مشخص نیست آیا مواهب او و خانواده‌اش، همچون سایر ایثارگری‌هاست یا فقط پس از مدتی با افت شدید توانایی‌ها و تشدید و ازمان و درمان‌ناپذیرتر شدن اعتیاد، چون مهره‌ای سوخته به شهر خود بازمی‌گردد؟

به هر روی اخلاق هم نسبی است و اخلاق‌محوری هم دیر یا زود، دستخوش تغییرات صنعتی‌شدن و سرمایه‌داری خواهد شد و می‌توان از همهٔ مشکلات لاینحل بهره برد. این پذیرش واقعیت است و دیر یا زود از آن گریزی نخواهد بود؛ چراکه ریشه‌های اساسی آن در باتلاقی ناخشکاندنی و مستولی‌شده، قابلِ بازی طبق نظریه بازی‌ها و راهبردهای اقتصادی نیست!. آنگاه ممکن است برای کلیه گروههای آسیب‌پذیر اجتماعی که متاثر از مشکلات و نابسامانی‌های اجتماعی هستند، بتوان بهره‌وری مناسب‌تری در نظر گرفت و اندیشید حال که آنان مشغول فنا کردن خود هستند، کجا و مثلا در کدام منطقهٔ آزاد بهتر است باشند تا ارز هم وارد کشور کرده و در انظار عمومی نباشند.

بد نیست اشاره کنم کشور امارات جزو پنج کشور اول صادرکننده نفت در دنیا بوده و تاسیسات عظیمی در این زمینه دارد. پروژه‌های بسیار بزرگ و منحصر به‌فرد عمرانی با سرعتی مثال‌زدنی و در شرایط سخت‌تر از ایران در حال انجام است. بیش از ۷۰درصد ساکنان امارات مهاجر هستند و ۱۶ درصد در خوابگاههای کار جمعی زندگی می‌کنند.

در پایان لازم به ذکر است بخش انتهایی این نوشته (پس از مصادیق عینی مصاحبه)، به هیچ روی، پاسخ به فرمایشات آقای دکتر بینازاده نبوده و ایشان به چنین مسائلی اشاره نکرده‌اند و تنها نمایی دورتر و متفاوت‌تر از تبعات بعدی و بعضا کنایه از چنین احتمالاتی به زعم بنده است.

امید مسّاح؛ مرکز تحقیقات سوء مصرف و وابستگی به مواد، دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی

لینک مصاحبه آقای دکتر محمد بینازاده با عنوان« معتادان برای کشور ارزش افزوده ایجاد می کنند»: http://adna.ir/news/235/معتادان-برای-کشور-ارزش-افزوده-ایجاد-می-کنند