حذف و طرد در جامعه صورتهای مختلفی دارد و «بیخانمانی» تنها یکی از این صورتها در جغرافیای طرد اجتماعی است.
بيخانمانها از فضاهاي رسمي شهر رانده ميشوند و در گوشهگوشه پاركها و خيابانها و ميان كارتنها روزگار سپري ميكنند و در كشاكشي دائم بين مرگ و زندگي دست و پا ميزنند. آنها صورت عريان نابساماني سياستگذاريهاي اجتماعي هستند. به شكلي، وجود بيخانمانها يا به بيان بهتر رشد پديده بيخانماني در كشور از آن جهت كه نشان ميدهد دسترسي به جاي خواب مناسب و غذاي گرم براي طيف بزرگي ناممكن شده، نماد عدمكفايت حمايتهاي رفاهي و بهطور كلي نقض دولت رفاه است. اگر خيابان را جايي بدانيم كه گروههاي حاشيهاي «آنجا» را براي اعمال مقاومت و اعتراض درنظر ميگيرند، آيا به اين اعتبار، بيخانمانها در يك اعتصاب دائمي هستند؟ كارگران معترض به تعويق پرداخت حقوق و مزايا، گروههاي مختلف جنسيتي و قوميتي معترض به برخي قوانين، معلولان و مدافعان حقوق حيوانات و... براي ساعتي به خيابان ميآيند براي اينكه صدايشان را براي يك مطالبه بلند كنند درحالي كه بيخانمانها هميشه در خيابان هستند و در يك اعتراض و تجمع دائمي بهسرميبرند اما حضور آنها در شهر طبيعي شده و تا حد زيادي از ورطه سياستگذاريها بيرون ميمانند. در مواردي هم كه قرار است حمايت شوند به آنها به چشم آسيبي اجتماعي نگاه ميشود كه فقط بايد مثل لكه ننگي از عرصه جامعه پاك شود. اما پديده بيخانماني پديدهاي تكساحتي نيست و نياز به مداقه جديتري دارد. دكتر محمدسعيد ذكايي و تيمي از پژوهشگران مطالعات فرهنگي و علوم اجتماعي، در پروژه «زيست شبانه در تهران» سعي كردهاند كه ساحتهايي از اين پديده را واكاوي كنند.از او درباره چيستي پديده بيخانماني، نسبت آن با زيست شبانه در شهر و سياستگذاري در حوزه مديريت اين پديده پرسيدهام.
زيست شبانه يك فرهنگ و يك فرايند است. انتظار تعبيه و طراحي مدلي با الهام يا به سان گونههاي غربي و يا شرقي آن، فارغ از زمينههاي تاريخي و فرهنگي زيست شهري و فرهنگ ساكنان آن ممكن نيست. علاوه بر اين حركت به سوي احيا يا ايجاد صورتهايي از زيست شبانه را بايد با ملاحظه پيچيدگيهاي اقتصادي، سياسي، فرهنگي و اجتماعي آن درنظر گرفت. زيست شبانه الزاما به يك نياز پاسخ ميدهد و در اين شرايط، تعادل ظرفي ميان مولفههاي ساختاري و ارزشي مرتبط با آن برقرار ميشود. انتظار تغيير در فرهنگ شبانه شهر بهطور منطقي مستلزم تغييرات در عادتوارهها و ميداني در فرايندي تاريخي است. قراين زيادي از بروز نياز و استعدادهايي در شهر تهران براي فعالسازي جلوههايي از زيست شبانه موجود است كه در بسياري از مطالعات اين حوزه به آنها پرداخته شده است. تغيير در الگوها و سبكهاي زندگي، تغيير در ساختار و ارزشهاي خانواده، اهميت يافتن فزاينده فرهنگ فراغتي در شهر، جابهجايي و تحرك جغرافيايي فراوان در شهر و گسترش وسايل حملونقل عمومي و خصوصي، رواج ارزشهاي جهانوطنانه در تهران و پيوند بيشتر آن با اقتصاد جهاني، تنشها، بيگانگيها، ناملايمات و دلزدگيهاي برآمده از زيستشهري، اهميت ايجاد فرصتهاي شغلي و حرفهاي و پاسخگويي به نياز بازار كار و زمينهها و روندهاي مشابه، تنها بخشي از مولفههايي هستند كه توجه به زيست شبانه در تهران را برجسته ميسازند.
بستر كلانشهر عرصهاي براي توليد بيخانماني و به موازات پناه دادن و پذيرايي كردن از آن است. مسئله بيخانمانها در ايران البته پديده جديدي نيست و شكلگيري هستههاي اوليه از آن حداقل به سالهاي اوليه دهه 40 و در نتيجه اصلاحات ارضي و بيكاري روستاييان برميگردد. با اين حال تصرف شبانه شهر و فعالشدن بيشتر بيخانمانها در شهر در ساعات پاياني بهطور واضح انعكاسي از طيفي از تجربههاي فرهنگي و اجتماعي در سالهاي اخير است.
بله. اگرچه چرخه فقر و محروميت عموما گروههاي حاشيهاي و آسيبپذير را مستعد اين شيوه زندگي ساخته است، همانطور كه گفتيد، در اين دسته تنوعاتي را از گروههاي مختلف اجتماعي با خاستگاههاي متفاوت جنسيتي، قوميتي، زباني، طبقاتي و تحصيلي و خردهفرهنگي را ميتوان يافت. توزيع فضايي بيخانمانها در شهر نيز الگوهاي متنوع و پيچيدهاي را نمايان ميسازد كه بيانگر ظرفيتهاي نمادين و كالبدي شهر است. از سوي ديگر شكلگيري تدريجي اقتصاد شبانه هم بر افزايش دامنه اين پديده و توزيع و جابهجايي فضايي آنها تأثيرگذار بوده است.
تركيب فرهنگي و اجتماعي بيخانمانها انعكاسي از تحولات فرهنگي شهري و تغييرات فرهنگي حادث شده در آن است. براي مثال براي برخي گروههاي لذتطلب سكون، آرامش و فانتزي، رفتوآمد در ساعات پاياني شب راضيكننده است. به همان سان در مورد برخي خرده فرهنگها و گروههاي جنسيتي مانند ترا جنسيتيها، خلوت و امنيت رفتوآمد در ساعات پاياني شب تأمينكننده حداقلي از مشاركت اجتماعي و فراغتي آنهاست.
سياستگذاري درخصوص اين پديده نياز به همسويي و فعاليت نهادها و بخشهاي مختلف دارد. واقعيت اين است كه انتظار پاك شدن صحنه خيابان از افراد بيخانمان، آرماني و خوشبينانه است. تغييرات ساختاري، كالبدي، جمعيتي و فرهنگي در شهر هميشه دعوتكننده صورتهايي از بيخانماني است. براي نمونه نابساماني، خشونت و طلاقهاي عاطفي در برخي خانوادهها ممكن است خيابان را به عرصهاي جايگزين براي گريز از تنش تبديل سازد يا آنكه با بر هم زدن تعادل عاطفي افراد ناخودآگاه آنها را به خيابان بكشاند. به همان سان سرخوردگي و تجربه طرد اجتماعي شديد از سوي گروههايي با خردهفرهنگهاي مخرب يا نامقبول، حريم خيابان را به پناهگاهي امنتري در ساعاتي از روز تبديل ميسازد. درخصوص اين گروهها مداخله و قدرتبخشي و ارائه خدمات اجتماعي بهنظر بيشتر نتيجه بخش است.
بيخانمانيهاي مرتبط با فقر كه نوعا با اعتياد به موادمخدر نيز همراهند گستره بسيار بزرگي را دربرميگيرند و اساسا انعكاسي از توسعه نابرابر و بيعدالتيهاي فضايي، اجتماعي و فرهنگي در مقياس ملي هستند. بديهي است اتكا به ظرفيتهاي عمومي و دولتي در مديريت و كنترل اين پديده توفيق زياد را تضمين نميكند و حتما بايد ظرفيتهاي درون اجتماع (مثلا محله و شبكههاي محلي) بهكار گرفته شوند. آموزش مهارتها، تغيير نگرش بدنه جامعه به پديده بيخانماني، هدايت فعاليتهاي داوطلبانه در آموزش و توانبخشي آنها ازجمله راههاي كنترل اين پديده هستند.
سياستگذاريهاي متمركز، غيرمنعطف، از بالا به پايين و بدون بهرهگيري از مشاركت افراد درگير در اين آسيب، اغلب نتايج مطلوبي به همراه ندارد. توجه به تنوع گونههاي افراد بيخانمان، توجه به انگيزهها و زمينههاي شكلدهنده آن، كمك ميكند از رويكردهاي كلنگر فاصله گرفته و با حساسيتهاي بيشتري به ارائه راهحل بپردازيم. تقليل كارتنخوابي و بيخانماني به مسئلهاي فردي، روانشناختي و اقتصادي در عمل تنها كنترلها و برنامههاي مقطعي را بهدنبال دارد.
میترا فردوسی
منبع: روزنامه همشهری