اواخر هفته گذشته در سالن انجمن انسانشناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، فیلمی مستند با عنوان «گزارشی درباره مینا» پخش شد. در این فیلم زندگی روزمره زنی کارتنخواب به نام مینا به تصویر کشیده بود. فیلم با خانهتکانی مینا شروع میشود. خانهتکانی حریم خصوصی که برای خود دستوپا کرده و عملا گوشه اي ازيك بناي مخروبه است. نزدیکهای سالتحویل است و او میخواهد آیین فرارسیدن عید نوروز را بهجا بیاورد حتی ماهی قرمز و شمع هم میخرد ... این فیلم ما را 13 روز با مینا همراه میکند. از هر روز زندگیاش چند دقیقهای را برای ما روایت میکند تا نشان دهد که مینا هم دارد مثل ما زندگی میکند...
به گزارش خبرنگار پایگاه خبری اعتیاد، فیلمهایی که معمولاً در مورد اعتیاد و کارتنخوابی در رسانههای جمعی میبینیم، تصویر ترسناکی از این نوع زندگی ارائه میکند، تصویری که وحشتی در دل مخاطب ایجاد کند که این مدل زندگی کردن چقدر هولناک است و کسانی هم که در این شرایط زندگی میکنند دچار انواع و اقسام آسیبهای اجتماعی اند و لابد خودشان هم افرادي هولناك هستند. با این تصویرسازی، مخاطب خودش را از فرد کارتنخواب جدا می کند و او را دیگری می نامد که انگار هیچ ربطی به او ندارد و هرگونه انگ و تبعیضی را علیه او روا میداند؛ اما این فیلم سبكي از زندگي را تصوير مي کند كه عليرغم تفاوت، جنبه هاي مشتركي با زندگي همه ما را نيز در خود دارد. در اين فيلم فقط مقطعي از زندگی یک زن کارتنخواب به نمایش گذاشته شده بود. علی شفیعی، کارشناس حوزه اعتیاد که در جلسه اکران فیلم حضور داشت، نوع نگاه این فیلم به مساله کارتنخوابی را مثبت ارزیابی میکند و میگوید که این فیلم بهخوبی نشان میدهد که کارتنخوابی در برخي از بي خانمانها به یک سبک زندگی تبدیل شده است به عبارت ديگر بسياري از اين افراد به ناگزير، طرد از جامعه و محروميت از منابع اجتماعي را پذيرفته اند و ترجيح مي دهند به شيوه اي متفاوت از آنچه از سوي عموم جامعه پذيرفته مي شود، زندگي كنند تا امكان بقا برايشان ميسر شود.
او توضیح میدهد که اگر به کارتنخوابی بهعنوان یک سبک خواسته يا ناخواسته زندگی يا لااقل شيوه اي از زندگي براي حفظ بقا نگاه کنیم ، نوع مداخلاتی که برای ساماندهی این افراد و بهبود شرایطشان درنظر گرفته میشود با آنچه در حال حاضر انجام میشود، قطعاً متفاوت خواهد بود.
شفیعی بر این اعتقاد است که اگر مردم جامعه در برابر چنین پیامهایی قرار بگیرند و کارتنخوابی را بهعنوان سبکي از زندگی بپذیرند كه فرد آن را در شرايط محروميت از منابع حمايتي معمولي كه ما به آن دسترسي داريم درپيش گرفته است تا بتواند به بقاي خود ادامه دهد، دیگر با ترس و وحشتی که ناشی از جهل نسبت به ماهيت اين افراد است با آنها برخورد نمیکنند و دیگر این افراد را پس نمیزنند و طرد نمیکنند، بلكه با آنها همدلي خواهند داشت يا حداقل با آنها برخورد و مقابله نمیکنند و واکنشهای دفاعیشان مناسبتر میشود.
او میگوید در صورتی که مردم، کارتنخوابی را بهعنوان یک سبک زندگی بپذیرند است، فرد مصرفکننده مواد را بهعنوان شهروند جامعه كه صاحب حقوقي مانند سايرين است میپذیرند و دیگر از دستگاههای قضایی و انتظامی انتظار نخواهند داشت به هر شکلی که شده این افراد را از سطح شهر جمعآوری کنند تا ظاهر مبلمان شهری به هم نخورد. در چنین شرایطی شهروندان فقط به آسایش خود فکر نمیکنند بلکه نوع مداخلاتی که بعد از جمعآوری این افراد قرار است صورت بگیرد و نيازها و از آن مهمتر سرنوشت اين افراد هم برای آنها مهم میشود.
این کارشناس اعتیاد معتقد است که اگر مردم نگرش صحیحی نسبت به کارتنخوابها داشته باشند و با پدیده کارتنخوابی بیشتر آشنا شوند و رسانههای گروهی به آنها آموزش دهند که با چه نوع مداخلاتی میتوانند به این افراد کمک کنند، میزان آسیبها و حتي جرائم منتسب به آنها يا احساس ناامني ناشي از حضور اين افراد در عرصه عمومي بهشدت کاهش خواهد یافت و دیگر شهروندان مطالبهشان از دولت و پليس جمعآوری کارتنخوابها از سطح شهر نخواهد بود و مطالبات به سمت حوزههای دیگر و براي درمان و بازتواني آنها معطوف خواهد شد.
شفیعی در پاسخ به این سؤال که آیا این فیلم توانسته بود سبک زندگی یک زن کارتنخواب را به نمایش بگذارد یا خیر؛ میگوید: «کارتنخوابها به گروههای مختلفی دستهبندی میشوند كه تيپولوژي متفاوتي دارند. هر گروهی به دلیلی بي خانمان شده است و بعد از بي خانماني هم افراد شیوههای مختلفی را برای گذران زندگی انتخاب میکنند. به نظر من این فیلم در معرفی یک گروه از کارتنخوابها موفق بوده است.» او میگوید:«روايتي كه از زندگي پرسوناژ فيلم ارائه مي شود بهخوبي نشان ميدهد كه اعتياد اگرچه عاملي مهم در فرايند شكلي گيري انواع آسيب در كارتنخوابهاي معتاد است اما بيش از آن، محروميت يا برخورداري از حمايتهاي اجتماعي حداقلي و به هنگام مخصوصا در مواجهه با شرايط آسيبزا است كه ميزان ناتواني ناشي از عوارض جسمي،رواني و اجتماعي مصرف مواد را تعيين مي كند و در نهايت سرنوشت فرد معتاد را براي بيخانمان شدن رقم ميزند. اين نشان مي دهد چرا مداخلاتي كه با رويكرد به اعتياد يا تجاهر به اعتياد و يا آسيبهاي بهداشتي، اجتماعي و امنيتي در بي خانمانهاي مصرف كننده مواد و بدون توجه به نيازهاي آنان، مي خواهد افراد را ساماندهي كند موفق نبوده و يا لااقل انتظارات جامعه را برآورده نكرده است.»
او میگوید: «اگر همه تيپهاي مختلف بي خانماني بررسی و شناسایی شود و برای هر گروه مداخلات ویژهای متناسب با آسيبها و نيازهاي آنان تعریف شود، بهطورقطع در مدیریت مصرف مواد و کارتنخوابی در جامعه موفقتر خواهیم بود.»
شفیعی البته انتقادهایی هم به این فیلم وارد میداند. به نظر او حواشی زندگی افراد کارتنخواب مانند رفتارهای اعتیادی که دارند، نوع مناسبات اقتصادی یا اجتماعی با عموم مردم يا افراد مشابهشان و پيامدهاي ناشی از مداخله دستگاههای قضایی، انتظامی،خدماتي و حتی بهداشتی در این فیلم به نمایش گذاشته نشده بود و گویا فرض فیلمساز این بوده که مخاطب از آن خبر دارد. درحالیکه برای مخاطب عام آشنایی با این بخش از زندگی افراد کارتنخواب هم اهمیت زیادی دارد و میتواند در شناخت درست از پدیده کارتنخوابی مؤثر باشد.
به گفته او چنین فیلمهایی میتواند در ایجاد آگاهی عمومی بسیار مؤثر باشد و مشارکت عمومی را برای ساماندهی این افراد جلب کند.
شفیعی میگوید: «كاش متوليان امور اجتماعي كشور بجاي آنكه هر روز در رسانه ها از آمار و ارقام جمع آوري اين افراد خطرناك سخن بگويند كه خود به شكل گيري افكار عمومي درجهت طرد و ايزوله كردن هرچه بيشتر آسيب ديدگان منجر خواهد شد؛ با شناساندن پديده بي خانماني و كارتن خوابي به مردم، موجب تقويت احساس مسئوليت و همدلي جامعه نسبت به اين افراد مي شدند. آنگاه مي ديدند كه فشار اجتماعي براي جمع آوري هزارباره بي خانمانها، به مشاركت عمومي براي بازتواني پايدار اين افراد در بستر جامعه تبديل مي شود.»
گزارش از: مرضیه نوری