پایگاه خبری اعتیاد

کد خبر 1017
۱۴ آذر ۱۳۹۴ ساعت ۱۰:۵۹
اندازه متن
طرح جمع‌آوری زنان متجاهر در پارک حقانی اجرا شد

هرندی هنوز هرندی مانده

زنا رو یه گوشه پارک جمع‌کردن و بردن. نیروی انتظامی بود. فکر کنم مال کلانتری جوادیه بودن. نمی‌دونم کدوم کلانتری بودن. همه زنایی که تو پارک بودن رو جمع‌کردن یه گوشه پارک، سوار ماشین کردن بردن/بالاخره خود اهالی مجبورکردن مسئولا رو که بیان اینا رو جمع کنن.
هرندی

زن‌ها از زندگی در هرندی کم شده‌اند اگرچه هنوز چند تایی از آن‌ها را هم می‌شود در پارک پرسروصدای این روزهای تهران دید. اینجا و آنجا نشسته‌اند و زندگی در پارک همان است که در همه توصیفات روزهای اخیر روزنامه‌ها و تلویزیون بود. پایپ، موادفروشی، «چرت مرغوب»، شیشه، کراک، چای و نبات، حتی حشیش، نابالغ‌های پایپ به دست و پیرهایی که مواد آن‌ها را از ریخت انداخته‌. قمار و تخته و تاس هم هست، چادرهای سوراخ‌شده و روباز، بساط دست‌دوم‌های دزدی و غیردزدی کم‌ارزش. فقط زن‌ها، نه که نیست شده باشند، کم شده‌اند.
آن‌ها که مانده‌اند از حرف‌زدن دوری می‌کنند، دلیلی هم ندارد حرف بزنند. رفتارشان اما نگرانی نشان نمی‌دهد؛ نگرانی از رفتن به کمپی که همراهان دیروزی‌شان حالا در آن هستند، نگرانی از ترک اجباری که در انتظارشان است. به‌هرحال نوبت آن‌ها هم می‌شود، مگر آنکه جا و مکانی داشته باشند و همه زندگی‌شان پارک نباشد.
سه‌روز بعد از آغاز طرح جمع‌آوری زنان معتاد، متجاهر و کارتن‌خواب در تهران، رفتارشان مثل همیشه است. یکی‌شان پایپ به‌دست محرک را می‌فرستد داخل ریه‌هایش، آن دیگری نشسته به گپ با مردی و یکی دیگر هم بلند‌بلند چیزهایی می‌گوید که فهمیدنش البته دشوار است. برعکس، مردها راحت‌تر حرف می‌زنند. دیر یا زود آن‌ها هم باید بروند و رفتن را‌پذیرفته‌اند. با همه اتفاقات یکی‌دو ماه اخیر، تمرکز رسانه‌ای بر پارک هرندی، دید‌و‌بازدیدهای کت‌وشلواری، حمله‌های اهالی به چادرها قبول کرده‌اند که باید بروند.
البته که اگر جایی داشتند پیش از آنکه برایشان تصمیم بگیرند برای خودشان تصمیم می‌گرفتند و می‌رفتند. جمع‌آوری، اهالی هرندی را امیدوار کرده است که پارک حقانی شکل پارک پیدا کند. همان‌ها که شکایتشان ازحضور «متجاهران» هرندی را پیش از این‌بارها گفته‌ و حتی وارد عمل هم شده‌اند. یکی‌ که از شمال پارک قصد دارد وارد پارک شود، می‌گوید: «هنوز که همونه و چیزی عوض نشده. پریروز اومدن یه سری از زنا رو بردن. قراره که بقیه‌ رو هم ببرن. زنا اگه ببینی کم شدن. خدا کنه زودتر بیان و مردا رو هم ببرن. خیلی قبل باید این کارو می‌کردن.» دیگری که با زن و دو بچه خردسالش خیابان کناری پارک را بالا می‌آید حمله‌های اهالی را در زودتر شروع‌شدن طرح جمع‌آوری موثر می‌داند: «بالاخره خود اهالی مجبورکردن مسئولا رو که بیان اینا رو جمع کنن.»
هرچند که هرندی همچنان همان هرندی است، بدون زن‌ها. یکی از همان منتظران می‌گوید: «زنا رو یه گوشه پارک جمع‌کردن و بردن. نیروی انتظامی بود. فکر کنم مال کلانتری جوادیه بودن. نمی‌دونم کدوم کلانتری بودن. همه زنایی که تو پارک بودن رو جمع‌کردن یه گوشه پارک، سوار ماشین کردن بردن.» می‌خواهند کمک کنند گمشده‌ای پیدا شود که با شوهرش دراین پارک است.اسم و‌نشانی‌های زن و شوهر را می‌پرسند و آدرس‌هایی هم می‌دهند، هرچند باور دارند که «اگر کسی رو دارن که بیاد دنبالشون اینجا چی کار می‌کنن؟ اینجا آدم با کس‌و‌کار کم پیدا می‌شه».هستند کسانی که سعی می‌کنند خودشان را کنار بکشند. پیرمرد که سعی می‌کند آتشی برای فرار از سرمای دیروز تهران روشن کند می‌گوید: «من عملی نیستم. قماربازم.» دو تاس هم به گواهی از جیبش بیرون می‌آورد، اگرچه تن و صورتش رنج اعتیادکشیده به‌نظر می‌رسد. ادامه می‌دهد: «با هیچ عملی‌ای هم در رابطه نیستم». جز او دیگران از در کمک درمی‌آیند. انگار که بخواهند کسی از میان خودشان به زندگی عادی برگردد. نه که بشود نام نجات برای بیرون رفتن از این پارک گذاشت بلکه تنها رهایی از همین پارک. هیچ‌یک اما طبیعی است که نشانی‌ گمشده‌ها را با کسی تطبیق نمی‌دهند: «اینجا نبوده. باید جاهای دیگه رو بگردی. پاتوق امیرو رفتی؟» توضیح که می‌دهد معلوم می‌شود پاتوقی که می‌گوید همان دره پل مدیریت است، جایی شبیه به هرندی، دور از دیدتر و دور از محل‌های سکونت و البته با همان آسیب‌های هرندی. «وسطای اتوبان... اتوبان نیایش هم هست. یه عده هستن همونجاهان. البته زن کم هست توشون.» جاهای دیگری را هم آدرس می‌دهد برای گشتن. جاهایی در همین تهران که باید برای پیداکردن معتادی که از خانه‌اش در شهری نزدیک تهران بیرون زده.» جاهایی که کمابیش مثل هرندی پیچیده‌اند و پرآسیب. آن‌ها البته مثل اهالی پارک هرندی در انتظار نیستند. انتظار البته تاثیر چندانی هم بر زندگی «منتظران هرندی نداشته است. پیش از رفتن زندگی همان است که بود، چادرها البته کمتر شده‌اند، در استخر بی‌آب پارک دیگر چندان خبری از چادر نیست، از زندگی‌هایی که روی سیمانی و نرده‌های فلزی پهن شده‌اند. چادرها در جنوب پارک بیشترند، همچنان صدای فندک هست و چرت مرغوب و شیشه و کراک. بساط و قمار هم البته. با راهنمایی‌شان بدرقه می‌کنند: «اگه مطمئنی اینجا بوده برو کلانتری منطقه. اونجا تخس می‌کنن آدمایی که بردن. تهش ولی شفقه. بردنش اونجا اگه اینجا بوده.» آنجا البته برای بازکردن سر صحبت احتیاج به‌بهانه نیست.

منبع: روزنامه بهار 

پایان پیام
بازنشر
ارسال نظر